نويسنده: علي خالقي




 

 نگاهي به انديشه ي سياسي ابن ادريس حلّي

در نظام سياسي اسلام همواره بر يک رابطه ي دو سويه ميان مردم و حاکمان تأکيد شده است. مؤيد اين مطلب، سيره ي عملي پيامبر و امام علي ( عَلَيهِ السَّلام ) در نظام سياسي مدينه و کوفه و فرمايشات متعدد ايشان و ديگر ائمه معصوم ( عَلَيهِ السَّلام ) مي باشد. پيامبر اکرم ( صَلَّي اللهُ عَلَيهِ و آله ) در تعبيري زيبا به اين مسئله اشاره کرده و مي فرمايد: « سيد القوم خادمهم ». (1)
به اين معنا، چنين نيست که امام و حاکم مسلمانان هيچ مسئوليتي در برابر مردم نداشته باشد. امام علي ( عَلَيهِ السَّلام ) نيز در اشاره به اين رابطه ي دو سويه مي فرمايد:
اما بعد فقد جعل الله عليکم حقا بولاية امرکم ولکم علّي من الحق مثل الذي لي عليکم؛ (2)
خداوند به واسطه ولايتم بر شما، حقوقي بر من قرار داده؛ همان طور که براي شما نيز مثل همان حقي که بر من قرار داده، تعيين کرده است.
ابن ادريس نيز با استناد به منابع ديني و اين سيره و فرمايش پيشوايان ديني به دو سويه بودن رابطه مردم و حاکمان تأکيد نموده و حقوق و وظايف متقابلي را براي مردم و حاکمان قائل شده است.
لذا حاکمان اسلامي به موجب اين که خداوند ولايت و تدبير مردم را به آنان سپرده، برايشان حقوقي را بر عهده مردم قرار داده است که از جمله ي اين حقوق مي توان به موارد زير اشاره کرد:

اطاعت و پيروي از اوامر حاکمان

اولين حق حاکمان آن است که مردم از اوامر و دستورهايشان، اطاعت و پيروي نمايند. (3) مسلمانان پس از اين که مشروعيت حاکمان جامعه ي اسلامي بر آنان ثابت گرديد، بايد از ايشان اطاعت و پيروي نمايند، چرا که خداوند متعال اطاعت از آنها را بر مردم واجب ساخته و مي فرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ ». بنابراين مومنان بايد از پيامبر و امام و سلطان معصوم ( به عنوان اولي الامر ) اطاعت کنند و اوامر و دستورهايشان را امتثال نمايند. (4)
بر همين اساس ابن ادريس به اطاعت از سلطان عادل در ابواب مختلف فقهي تأکيد کرده است. وي در باب عمل سلطان مي نويسد:
فاما ( سلطان الحق، العادل ) فمندوب الي خدمته و معاونته و مرغب فيها و ربما وجب ذلک علي المکلف بأن يدعوه فيجب امتثال امره؛ (5)
خدمت به سلطان حق عادل و ياري ايشان مستحب و چه بسا که در صورت درخواست از سوي ايشان واجب باشد.
وي درباب جهاد نيز لزوم اطاعت از امام و سلطان اسلام را در صورت دعوت از سوي ايشان واجب دانسته و مي نويسد:
فيجب عليهم حينئذ ( دعوت از سوي امام ) القيام به. (6)
همو درباب انفاذ احکام نيز به لزوم اطاعت از سلطان اسلام و ياري اش در اجراي احکام تأکيد کرده و مي نويسد:
و اخوانه في الدين مأمورين بالتحاکم و حمل حقوق الاموال اليه و التمکن من انفسهم لحدّ او تأديب تعين عليهم ولا يحل لهم الرغبة عنه ولا الخروج عن حکمه؛ (7)
مؤمنان بايد براي حل منازعاتشان به حاکمان معصوم يا حاکمان مأذون از جانب ايشان مراجعه کنند و حقوق اموال خود را به آنان تحويل دهند و در اجراي حدود و تعزيرات، آنها را تمکين نمايند و از حکمشان روي گردان نشوند.

خيرخواهي و نصيحت حاکمان

يکي ديگر از حقوق حاکمان بر مردم آن است که آنها خيرخواه حاکمان خويش بوده و از نصيحت آنان در صورت لزوم دريغ نورزند. (8) ابن ادريس در اين مورد مي نويسد:
فان حَکَمَ ( الحاکم ) بحکم، فان وافق الحق لم يکن لاحد ان يعارضه فيه و ان خطأ وجب عليهم ان ينبهوه عليه؛ (9)
زماني که حاکمان حکمي را صادر کردند، اگر حکمشان موافق حق باشد هيچ کسي نبايد با آن مخالفت نمايد و اگر حکمشان خطا بود، بر آنان واجب است که حاکمان خود را آگاه سازند.
در روايات متعدد از ائمه ( عَلَيهِم السَّلام ) به نصيحت و امر به معروف و نهي از منکر درباره ي حاکمان، (10) به ويژه حاکمان غير معصوم تأکيد شده است. ابن ادريس در اين زمينه به برخي از اين روايات اشاره کرده و مي نويسد:
1. روي عن جابر عن ابي جعفر ( عَلَيهِ السَّلام ) قال: من مشي الي سلطان جاير فامره بتقوي الله و وعظه و خوّفه، کان له مثل اجرالثقلين من الجن و الانس و مثل اعمالهم؛ (11)
کسي که به نزد سلطان جائري برود و او را به تقواي الهي امر کند و موعظه نمايد و از خدا بترساند، خداوند به او به اندازه اجر و عمل ثقلين از انس و جن پاداش مي دهد.
2. روي عن محمد بن مسلم الثقفي انه قال: مرّ بي الصادق جعفر بن محمد ( عَلَيهِ السَّلام ) و انا جالس عند قاضي المدينه، فدخلت عليه من الغد، فقال لي ما مجلس رأيتک فيه بالامس، قلت جعلت فداک. ان هذا القاضي لي مکرم. فريما جلست اليه فقال لي عليه السلام و ما يؤمنک ان تنرل اللعنة فتعم جميع من في المجلس. (12)
وي از مجموع اين روايات چنين استفاده کرده که اگر کسي ( در شرايط غير تقيه ) با حاکمان جور مجالس شود و آنها را نهي از منکر ننمايد، راضي به جور آنها محسوب مي شود (13) و در نتيجه مشمول لعنت خداوند متعال قرار مي گيرد، زيرا خداوند در آيات متعدد، کساني که نهي از منکر نمي کنند را مذمت فرموده و آنان را از گناه کاران شمرده است. از جمله در آيات زير:
1. « فَلَوْ لاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَ کَانُوا مُجْرِمِينَ‌ »؛ (14)
چرا در امت هاي پيش از شما - جز اندکي از نجات يافتگان - خردمنداني نبودند که مانع فساد در زمين شوند و آنان که ستم پيشه کردند، پيرو لذت هاي خود شدند و گناه کارند.
به تعبير ابن ادريس خداوند متعال در اين آيه، اقوام پيشين را به دليل ترک نهي از فساد مذمت فرموده و دليل هلاکت ايشان را ترک نهي ازمنکر و فساد معرفي کرده است (15)
2. « وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْکُمْ فِي الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُکْفَرُ بِهَا وَ يُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَ الْکَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً »؛ (16)
در قرآن بر شما نازل شده که چون شنيديد، آيات خدا را منکر مي شوند و مسخره مي کنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگري بپردازند وگرنه شما هم مانند آنها هستيد؛ خدا همه منافقان و کافران را در دوزخ جمع مي کند.
به اعتقاد ابن ادريس اين آيه نيز دلالت مي کند بر اين که اولاً: اگر کسي توان نهي از منکر را داشته باشد و بدون عذر آن را ترک کند گناه کار محسوب مي شود. ثانياً: دلالت مي کند بر اين که مجالست و همراهي با فاسقان و جائران جايز نمي باشد. (17)

مشارکت در امور و ياري حاکمان اسلامي

يکي ديگر از حقوق حاکمان برعهده ي مردم ياري کردن آنها در تدبير امور و سياست و مشارکت و مساعدت آنان است. ابن ادريس در ابواب مختلفِ فقهي، مومنان را به تعاون و مشارکت با سلطان اسلام و ياري ايشان در اجراي احکام و مقررات اسلامي فراخوانده است که از جمله به ترتيب ابواب فقهي مي توان به موارد زير اشاره کرد:
1. لزوم اجتماع با امام و خلفاي ايشان در اقامه نماز جمعه و نماز عيدين و باران؛ (18)
2. لزوم پرداخت حقوق اموال ( زکات، جزيه، خمس و غنايم ) به امام و منصوبين ايشان؛ (19)
3. لزوم شرکت در جهاد به همراه امام و منصوب امام؛ (20)
4. لزوم همراهي با امام و سلطان اسلام در مقابله با کساني که بر عليه امام مسلمانان خروج کرده و بيعت او را شکسته و با احکام ايشان مخالفت ورزيده اند؛ (21)
5. لزوم مشارکت در امر به معروف و نهي از منکر در صورت تحقق شرايط آن؛ (22)
6. لزوم ياري و مساعدت سلطان اسلام در اقامه حدود؛ (23)
7. لزوم ياري و مساعدت با سلطان اسلام و فقهاي مأمون در قضاوت و حل منازعات مردم؛ (24)
8. لزوم اداي شهادت در صورت مطالبه از جانب حاکم اسلامي؛ (25)
9. ضرورت معاونت و ياري سلطان عادل و پذيرش ولايت از سوي ايشان؛ (26)
10. لزوم ياري حاکمان در تنفيذ وصيت افراد بدون وصي؛ (27)
11. لزوم ياري سلطان اسلام در اجراي حدود و تعزيرات و تمکين از حکمشان؛ (28)
12. لزوم همراهي و مصاحبت با سلطان عادل و ارائه اطلاعات لازم به ايشان. (29)

پي نوشت ها :

1. علي بن حسام الدين متقي، کنز العمال، ج17، ص175.
2. نهج البلاغه، خطبه 214.
3. امام علي ( عَلَيهِ السَّلام ) اولين حق حاکمان را همين مورد دانسته و مي فرمايد: « فحق علي الناس ان يسمعوا له و ان يطيعوا و ان يجيبوا اذا ادعُوا » ( کنز العمال، ج13، ص143 ).
4. ابن ادريس، منتخب التبيان، ج1، ص180-181 و ج2، ص191-192.
5. همان، سرائر، ج2، ص202.
6. همان، ص4.
7. همان، ج3، ص539 و ج2، ص157.
8. امام علي ( عَلَيهِ السَّلام ) در اشاره به اين حق حاکمان مي فرمايد: « واما حقّي عليکم. . . النصيحةُ في المشهد و المغيب؛ اما حق من بر شما اين است که در نهان و آشکارا حق خيرخواهي ادا کنيد. ( نهج البلاغه، خطبه 34 ).
9. ابن ادريس، سرائر، ج2، ص157.
10. بيشتر مطالب استناد شده در اين بخش، اعم از سلطان حق عادل و سلطان غير عادل مي باشد.
11. ابن ادريس، سرائر، ج3، ص634.
12. همان، سرائر، ج3، ص542. « محمد بن مسلم روايت کرده بر اين که امام صادق ( عَلَيهِ السَّلام ) بر من عبور کرد؛ در حالي که من در نزد قاضي مدينه بودم. فردا که به نزد امام رفتم فرمود: ديروز در چه مجلسي نشسته بودي؟عرض کردم: « جعلت فداک » آن قاضي احترام براي من قايل است، فلذا بعضي وقت ها پيش او مي نشينم. پس امام فرمود: چه چيزي تو را ايمن ساخته از اين که لعنت خدا نازل شود و همه کساني را که در آن مجلس است شامل شود؟ ».
13. همان.
14. هود (11) آيه ي 116.
15. همان، منتخب التبيان، ج2، ص17.
16. نساء (4) آيه 140.
17. همان، منتخب التبيان، ج3، ص192.
18. همان، سرائر، ص291 و ج 2، ص26.
19. همان، ص458، 471، 473، 491، 492 و 499.
20. همان، ج2، ص3.
21. ابن ادريس، سرائر، ج2، ص15.
22. همان، ص23-24.
23. همان، ص24.
24. همان، ص25.
25. همان، ص125 و 132.
26. همان، ص202.
27. همان، ج3، ص193.
28. همان، ص452 و 535-539.
29. ابن ادريس در اين باره روايتي از سلمان فارسي نقل مي کند: « سبعة من دون المومنين يوم القيامة تحت ظل عرش ربّي » که يکي از آنها « صاحب سلطان عادل مقتصد » است ( سرائر، ج3، ص597 ) وي در جاي ديگر روايتي را از جامع بزنطي نقل کرده است: « من ابلغ سلطاناً حاجةً من لا يستطيع ابلاغها ثبت الله قدميه علي الصراط » ( همان، ص574 ).

منبع مقاله :
خالقي، علي؛ ( 1386 )، انديشه سياسي ابن ادريس حلّي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميّه ي قم )، چاپ اوّل